... محاکمه
روز نوشت ها و وب گردي هاي مهدي جليل زاده
Friday, February 23, 2007
بدون شرح
Thursday, February 22, 2007
عكس هاي من از حضور نيروهاي ناجا در خيابان هاي تبريز


تبريز تقاطع شريعتي و محققي


پنج شنبه سوم اسفند هشتاد و پنج



ادامه ي عكس ها اينجا

















Friday, February 16, 2007
چند دروغ قشنگ مجموعه ي شعري متفاوت
چند دروغ قشنگ مجموعه ي شعر بهروز اسماعيل زاده بلاخره منتشر شد
نمي خواهم بنشينم و تعريف كنم كه مثلا بهروز اسماعيل زاده نوع جديد ي از شعر را آورده است يا مثلا بهروز شاملوي دوم است نه
اتفاقا بهروز اسماعيل زاده خيلي هم خودش هست و به قول خودش " و من همينم كه هستم عكس شعري كه روي فرش زمين جا مانده است و قطعه قطعه تمام ميشود " هر چند من كارم شعر نيست اما نميتوانم بگويم كه شعر نميخوانم نه اتفاقا بعضي وقت ها كه حوصله ي شعر را دارم حتا با ماركز هم حال نميكنم . شعر سپيد را من با بهروز نشناختم اما با او قبول كردم و الان فقط منتظرم ببينم كه شعر هايش چقدر ميتواند راه پيدا كند توي مردم كه من آنقدر ها كه به او مطمئنم هرگز به داستان هاي خودم مطمئن نيستم .
به هر حال هر چند اين اولين مجموعه ي شعر اسماعيل زاده است اما بايد بگويم كه اين شعر ها حاصل هشت سال رنج كسي است كه من از نزديك ديده ام كه چقدر دارد خون دل ميخورد بخاطر شعر اين مماكت
نه اينكه خواسته باشد بگويد شعر يعني اين نه هرگز كه اگر سماجت هاي من نبود هرگز شايد راضي نميشد اين مجموعه را بدهد نه اينكه بترسد نه بر عكس فقط مثل خيلي ها كه شعر توي روحشان است حوصله ي اين طرف و ان طرف دويدن ندارد .
به هر حال " چند دروغ قشنگ " منشر شده است و براي همه ي آنهايي كه شعر معاصر ايران را دنبال ميكنند تكان دهنده خواهد بود كه كسي كه تا حالا اسمش جايي نبوده امروز .........مهم نيست كه استقبال بشود از كتاب و كتاب ديده شود مهم اين است كه كتاب الان بيرون هست و براي كسي كه شعر ميخواند خواندنش لذت بخش خواهد بود .
در مورد كتاب هم اطلاعاتي اينجا هست و اينجا هم چند تا از شعر هاي همين مجموعه
يكي دو تا شعر هم سانسور شده اشت كه سعي خواهم كرد منتشرشان كنم
Thursday, February 01, 2007
مجله ی انجمن نویسندگان خوی و و نگاهی اجمالی به شورای حل اختلاف و کارکردهای آن ـ مهدی مهیری،






آدم بعضی وقت ها چیزهایی میبیند که حالش از اینکه دارد فعالیت ادبی میکند به هم میخورد . هر چقدر که میخواهی به کسی توهین نکنی

نمیشود . بعضی کارها آنقدر بچه گانه وبعضی انقدر مسخره اند که نباید ساکت ماند . باید گفت حتا به قیمت ریختن آبروی یک جمع .. آخر یعنی چه . چه ربطی دارد بیایی مجله چاپ کنی به قول خودشان و اسمش را هم بگذاری افق و بعد بیایی از عالم وآدم تویش مطلب بنویسی که نه ، بگذاری و بعد هم رویش بنویسی مجله ی انجمن نویسندگان




برایم مهم نیست که پس فردا فحش بخورم از هر چه اهالی فرهنگ و ادب این شهر . اصلا بگذار فحشم بدهند . بگذار بگویند که اگر راست میگویی خودت توی انجمن نویسندگان ماکو یک نشریه بزن .


بگذار فحش دهند . من که وجدانم راحت است از کاری که دارم میکنم . اصلن ربطی ندارد به اینکه چرا من این کار را نمیکنم که بیایم و مجله ی قویتری بزنم .چون انجمن نویسندگان ماکو نه پول این کار ها را دارد و نه هرگز این کار را میکند اگر قرار است مثل آن ها از همه چیز بچپاند توی نشریه اش و بعد فقط برای خالی نبودن عریضه یک داستان هم بزند ان وسط ها که بله ما هم داستان نویس داریم


به خدا گریه ام گرفته برای شهری مثل خوی با این همه سابقه ی تاریخی و آدم های بزرگی که آمدند و رفتند و تمام شد
Wednesday, January 10, 2007
افشین حسین زاده ماشین باباشو داغون کرده
راستش دیروز که آمدم این پست پایینی را نوشتم فکر میکردم امروز پنج شنبه است معلوم میشود این امتحانات پایان ترم با این درسهای مهم باعث شده تا حسابی قاطی کنم خوب الان هم نمی دانم که مثلا چرا آمدم دارم یادداشت مینویسم اصلا شاید کسی متوجه سوتی ام نشده باشد اما خودم که متوجه شده ام ولی الان دیگه مطمئنم که فردا جلسه ی انجمن برگزار میشود چون پنج شنبه است اما هوای ماکو واقعا سرد است نمیدانم بچه ها توی این سرما چطور می آیند
هیچ کداممان هم که ماشین نداریم البته جواد موسی زاده وانت دارد ولی خوب آن به درد تابستان میخورد که به قول خودش مهندس های انجمن را -اکثر بچه های انجمن فرغ التحصیل یا دانشجوی مهندسی کشاورزی اند -پشت وانت سوار کند افشین حسین زاده هم که ماشین باباش رو زده به دیوار
چقدر دلم میخواست که میتوانستیم برای انجمن برای بچه های انجمن سرویس بگیرم که راحت بیایند و بروند
ولی حیف
Tuesday, December 26, 2006
اصلاحات در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
چند دروغ قشنگ را که دیگر باید بشناسید و اگر نمی شناسید تا دو سه هفته ی دیگر خواهید شناخت هم آن را و هم بهروز اسماعیل زاده را که نمی خواهم بگویم بهترین شاعر ایران است اما می دانم که یکی از بهترین های شعر ایران استاردیبهشت امسال که توی نمایشگاه تهران با آقای قاضی مدیر مسئول انتشارات قاضی آشنا شدم خودم را کشتم تا بلااخره توانستم بهروز را راضی کنم که چند دروغ قشنگ را بدهد که همه بدانند که شعر ایران هنوز هم زنده استدو هفته ی قبل بود که خبر دار شدم : برای شعر های بهروز برای چهار تا از بهترین شعر هایش اصلاحیه زدند که زبانم لال مگر با خدا هم می شود عکس یادگاری گرفت .برای من و آن هایی که خودکار قرمز دستشان است و پول میگیرند تا خط یزنند شاید که نه حتما عکس یادگاری با خدا کفر است ولی برای شاعری که از جنس آینه است ....نمیدانم ولی با این وضع فقط یک چیز را مطمئن شدم که حالا حالا ها داستان چاپ شده ای نخواهم داشت
پس از یک ماه انجمن چسبید
امروز پس از یک ماه در جلسه ی انجمن نویسندگان ماکو شرکت کردم تا بچه های انجمن را که همه شان دارند جاو میروند ببینم و امیدوار شوم به آینده ای که در انتظار آن هاست هرچند توی این یکماه که گذشت همه ی زحمت انجمن با بهروز اسماعیل زاده و افشین حسین زاده بود اما نباید غافل شد از بچه هایی که ثابت کردند انجمن دیگر جایگاه خودش را یافته و بدون شک اگر مثل امروز با شوق و شور باشند میتوان امیدوار بود که از انجمن نویسندگان ماکو چند نفر به دنیای داستان ایران معرفی شوند
به هر حال شاید بتوانم یکماه دیگر دوباره بین بچه ها باشم و بعد هم خوشحال باشم که تلاشهایم توی این چهارده ماه جای دوری نرفته است
خانه ي جديد
بلاخره پس از اينكه مدتها با غولي به نام بلاگفا كار كردم به اين نتيجه رسيدم كه سيستم هاي ايراني هنوز بايد خيلي بگذرد كه بشوند چيزي مثل بلاگر !!! هرچند كاركردن با بلاگر هم مشكلات خاص خودش را دارد ولي خوب هر چه باشد بهتر از اين اعصاب خورد كني هاي بلاگفا است! مهم نيست كه كجا هستم ولي براي من خيلي مهم است كه هر جا بروم محاكمه شوم .